بررسی و معرفی مکتب نقاشی قزوین (نیمه دوم قرن دهم هجری)
حسن یوسفی کارشناس ارشد نقاشی حوزه هنری قزوین
انسان در تلاش حاکمیت خود ، هنر و آفرینش را بهانه ای قرار داد تا در بین دیگر موجودات ارج و منزلتی داشته باشد . ثبت لحظات تاریخی و ذهنیات پریشان بشر اولیه در دیواره غارها و مرقعات پوستی و گِلی خبر از آفرینندگی انسان و تلاش در موجودیت خود و گزارش رخدادها به آیندگان را می دهد . اندیشه نگارش و ترسیم طرح و شکل باساختار رنگ در بازسازی یک موضوع و متن تصویر سازی شد و زبان تمثیل و سحرآمیز هنر نقاشی در بین این هنرها ممتاز قرار گرفت . در تهیه نسخه های خطی اولین منشاء آفرینش ، خط نگارش است که متن ادبی را شکل می دهد؛ تصویر در کنار نسخ خطی آفرینش دومی بوده که تحولی در این شیوه ایجاد می شود . پیامبران که خود هنرمندانی بودند و از هنر بهره ها برده اند ، پدیده های هنر را در نیاز به پرستش و ستایش مذهبی آن جستجو کرده اند مانند حضرت ابراهیم که پیکرتراشی می دانست ، حضرت نوح که نجاری را استادانه به کار می گرفت .
انسان هنرمند نیز صرف نظر از ذوق و شوق هنری جلوه گاه روان گم شده ایی دارد که در این مسیر در پی آن سرگشته می باشد ؛و در کشف و شهود آن دست بر هر اقدامی برای ثبت واقعی آن می زند . نقاشی نسخ خطی دوره صفوی تنها به خاطر زیبایی های چشم گیرش مورد توجه علاقمندان به مینیاتور واقع نمی شود ، بلکه از آن رو در آنان وجود نشاط می آفریند که سیر تکامل اندیشه های روحانی ـ دینی را در زبان تمثیل و مجاز در بازگویی برخی از رخدادهای تاریخی به تصویر می کشاند . هنر نقاشی نسخ خطی نظر به برداشت عینی گرایش که آینه تاریخ و زندگی زمان خود است . این تاثیر را به مراتب بیشتر در خود نهفته دارد و می تواند در دانش مردم شناسی از جایگاه خاصی برخوردار بشود . با نگاهی کنجکاوانه به نسخه های خطی دوران صفوی آشکار می شود که چگونه هنرمندان کوشای جوان ، نخست با مسائل جانبی کار آشنا می شدند ، یعنی صفحات صاف را برای رنگ آمیزی رنگ زمینه آماده می کردند . هنگامی که در این بخش ورزیدگی خود را گسترش می بخشیدند ،تازه کارهای پر محتوی تر و جالبتری به آنان داده می شد1. برای آشنایی با هرگونه هنر منحصر به فرد باید دانست که چرا و چگونه آفریده شده است .زبان فارسی در کنار زبان عربی حاکم بر جامعه اسلامی بوده اما ایرانیان که خود زبان پارسی قدیم و فارسی دری را داشتند ، منابع ادبی سوای قرآن مجید را به نگارش در آوردند . در تحریر بعضی متون موضوعات ادبی و علمی قدیم و طب و گیاه شناسی اولین متنهایی بودند که لازم بود علاوه بر نوشتن و روایت تصاویر آن را نیز ببینند . منابع اشاره دارد که تلویحاً دیوانهای مصور از زمان ساسانیان وجود داشته اند . پس از تولد زبان نوین فارسی در سده دوم هجری قمری و تحقق یافتن مشهورترین نمونه اولیه و منظوم آن شاهنامه توسط فردوسی شاعر در 400 هجری قمری می توان تصور نمود که شرایط برای نگارش انبوهی از کتابهای فارسی فراهم آمده باشد . نسخه خطی که نگاشته شده در همین دوره موجب پیدایش نسخه های مصوری شد که هر چند نام کسانی که در نخستین کتابهای مصور فارسی نقاشی کرده اند تاکنون شناخته نشده اما این نکته برایمان محرز است که از قرن هفتم هجری قمری بسیاری از کتابها مصور شده اند2. در بازسازی متن با تصویر نقاشی نسخه های خطی پیش از حمله مغول در کتاب « ورقه و گلشاه » استفاده از تزئینات گیاهی و حیوانی تجربه شد. در قرن هشتم هجری نقاشان ایرانی در به کار گرفتن عنصر انسان کنار تزئینات گیاهی و اسلیمی وقایع روزمره را نیز مدنظر قرار دادند . طراحی و شخصیت سازی مغولی و چینی همراه با تزئینات ، در تصاویر مصور سازی نسخه های خطی وارد شد؛ عنصر انسان و توجه به او در همین زمان موضوع کار نقاش ایرانی قرار می گیرد . و نقاشی نسخه های خطی به مضامین مختلف در برگیرنده روحیه عرفان اسلامی و جاودانگی به تصاویر اساطیری و توجه به ساختارهای سمبلیک وار ادبیات همراه با تصویر به اجرا درآمد. شاید در برخورد نخست نقاشی ایرانی به خاطر وقت زیادی که برای خلق کردنش به کار رفته است ما را تحت تاثیر خود قرار دهد. ولی ما بیشتر به خاطر آفرینش ایجاد شده بوسیله هنرمند به هیجان می آییم . ذوق و قریحه فطری هنری برای یک نقاش ، بزرگترین پاداش بوده است3 . بنابر آنچه گفته شد، روند تحول نقاشی چنین است ؛ نخست سعی برآن است که پیکر انسان از طریق باز سازی سکنات و حرکات طبیعی اش جلوه ای « زنده » یابد . گام بعدی در جهت « زنده نمودن » جهان پیرامون است . نقاشان می کوشند تا اشخاص را به محیط پیوند دهند و تمامی تنوع دنیایی که آدمهای بیشمار جزئیات زندگی روزمره را مطرح می کند ، بنمایانند. و سرانجام آدم عادی ظاهر می شود و کانون توجه قرار می گیرد . همه اینها حلقه های از یک رنجیرند ، روند متشابهی نیز در ادبیات فارسی مشهود است که علت آن تاثیر ایدئولوژیکی زندگی شهری است4. با همه اهمیتی که باید برای نفوذ هنری در مسیر تاریخ و تحولات حاصل از آن قایل بود ، تمایلات و توانمندیهای قوم و قبیله ای را نیز نمی توان در این فرا گرد نادیده گذاشت ، به بیان روشنتر آنچه بر صفحه مینیاتور ایرانی پدیدار گردیده ثمره و زاده آرزویی یا خواهشی فطری بوده و نه آموختنی و فرا گرفتنی ، همچون بی اعتنایی به رعایت ضوابط ترکیب بندی توام با واقعیتهایی که در جذابیت بیانی صادقانه متجلی شده ، اشتهایی مولع به رنگهای وجدانگیز در طیفهای همساز یا متناقضشان و ظرافت به حد کمال رسیده طراحی که در سرمستی پر شور خود ، مشتاق محو شدن در نگاره های متوازن و اسلیمیهای گردان هستند ، بدین ترتیب از آن پس ما شاهد همزیستی دو جریان نگارگری می شویم ، خواه در مکتب تبریز و قزوین باشد یا زمانی بعد تر در مکتب اصفهان پایتخت باشد ، و اما دو جریان پهن بستری که تمامی تصویر گری بعدی ایران را آبیاری خواهند کرد عبارتند از : جریان نخست در برگیرنده اذهان درونگرا و بیش از هر چیز در بند تعادل هندسی و هماهنگی هنرمندانه ، که بدیهی است ، سر چشمه از منبع آثار بهزاد می گیرد ؛ و جریان دیگر بر عکس با ذهنهای برونگرا و بی تاب در دستیابی به سرمستی هنرمندانه و وجد حاصل از نظاره را بروفور رنگ و تلالو سازگار است5.واقعیت جز این نیست که انتقال میراثها به طریق مستقیم صورت می پذیرفت ، از استاد به شاگرد ، همین انتقال میراث گاه نیز راه میانبر یا منحرف افتاده را در پیش می گرفته است . آنچه که مکتب هرات ، با وجود بهزاد ـ و محتملاً قبل از او به تماشای جهانیان گذارده بود به دست نگارگرانی که آن زمان شیوه ترکمانی پیشین را در شیراز و تبریز شکوفا کردند رسیده ، هر گروه به روال خود در الهام گیری از آن منبع فیض سعی بلیغ به کار بردند . اگر اکثریت این نگارگران تا پایان آن سده به اندک میزانی در خیالپردازی یا تفنن هنری خود مهار کشیده در محدوده نفوذ سر مشقهای تیموری باقی ماندند ، لیکن برخی نیز بودند که از همان ابتدای انتقال ، عطش آزاد سری و تفرّس ستایش انگیز خود در عرصه نورپردازی را عرضه داشتند.6 تهیه نسخ خطی در زیر سایه حمایت شاه انجام می گرفت و این شاه بود که هزینه ساخت و پرداخت آن را به مدت طولانی می پرداخت . شاه طهماسب از اواخر دهه 947 هـ.ق– 1540 میلادی به بعد دیگر به تشویق نقاشی نپرداخت . در سال 955 هـ.ق-1548 میلادی یا 962هـ.ق/1554 میلادی پایتخت از تبریز به قزوین انتقال یافت . انتقال پایتخت مزیتهایی را به بار آورد و رونق شگرفی در آن ایجاد شد ، اما در حوزة کانون نقاشی نسخ خطی بارکود کیفی و کمی روبرو شد . نقاشی نسخه خطی مستقیماً حمایت شاه در دالسلطنه قزوین مصور نشد و کانون رواج نقاشی به سوی شرق حرکت کرده و در شهر مشهد که در آنجا ابراهیم میرزا بردارزاده شاه طهماسب در سال 946 هـ. ق 1556میلادی به حکومت آن منصوب شده بود ، منتقل گردید . ابراهیم میرزا در آن هنگام شانزده ساله بود ، پدرش بهرام میراز برادر تنی و مهربان شاه ، کارشناس آثار نقاشی بود . این طور به نظر می رسد که ابراهیم میرزا توانمندی و جذابیت پدر بزرگش شاه اسماعیل و هنر پروری عمویش را در خود جمع کرده بود ، شاه طهماسب گویا با تعصب مذهبی ، و روی گردانی که از نقاشی داشت یکی از دختران خود را به زنی به او داد و حتی اجازه داد تا هنرمندان باقیمانده در دربار در اختیار او قرار گیرند . ابراهیم میرزا به عنوان حاکم مشهد با اختیاراتی که به او داده شده بود تا سال 972 هجری در آن دیار هنرمندان بسیاری را برای تهیه هفت اورنگ جامی به کار گرفت ، که اکنون در نگارخانه فریرواشنگتن است . برخی از هنرمندان مطرح و خوشنویسان دربار در آن مشارکت کردند . بعضی از نگاره های نسخه خطی هفت اورنگ را شیخ محمد ومظفر علی و میرزا علی از نقاشان مطرح تبریز و مکتب نقاشان قزوین هستند مصور کردند و با تاثیرات طراحی تک پیکره و طرح مرکبی در پرداخت نقاشی نسخه خطی هنرمندان شیوه قزوین را در اجرای این نسخه ها بوجود آوردند . پیکره ها لاغرتر می شود ، خطوط پیرامونی و انحناها نمایان تر گردیده ، صورتهای جوان گردتر و گردنهای آنها درازتر شده و افراد مسن تر اغلب طوری ترسیم گشته اند که از کاریکاتور چیزی کم ندارند . صفحه نقاشی نسخه خطی بیشتر از پیش نسبتاً به مکتب تبریز از جدول بیرون زده به نحوی که در یک مورد از میان رفته است. شیوه نگارگران درباره ابراهیم میرزا نسبت متظاهرانه است و هنرمندان دست دومی در تنظیم آن فعالیت داشتند این توضیح که ساختار نقاشی نسخه هفت اورنگ تقلیدی از مکتب نقاشی تبریز با روحیه شیوه قزوین بود ؛ از تاریخ 963/1556 میلادی تا 972/1565 میلادی به مدت ده سال به پایان رسید.
در توضیح چگونگی شکل گیری این مکتب ابتدا اشارهای به تکوین این مکتب به عنوان شیوهای جدید و ابداعی در طراحی تک پیکره و شخصیت سازی وتعریف فضا در نقاشی ایرانی می کنیم. در این دوره قزوین همچون شهرهای باستانی دیگر شیراز، هرات ، تبریز به عنوان دارالسلطنه شاه انتخاب می شود شهری که از گذران گذشته خاطره ی فرهنگ و آداب و رسوم خاص و تمدن اولیه را در خود داشته، و از لحاظ اقلیم جغرافیایی، منطقهای خوش آب و هوا و حاصلخیز بوده و از نظر سوق الجیشی از جنگ و ستیز دور بوده است. با این توضیخات روند تحول و شکل گیری قزوین به عنوان پایتخت آغاز شد. البته لازم به ذکر است که در مسیر تحولات تاریخی و جغرافیایی عوامل فرهنگی و زمینههای هنری و تمایلات و توانمندیهای قومی و قبیلهای این منطقه را نیز نمی توان نادیده گرفت که این خود نیز به عنوان عاملی در انتخاب این شهر به عنوان پایتخت دخیل بوده است و همچنین این زمینهها مقدمهای برای شروع و شکل گیری مکتب خاصی که ما امروز آن را مکتب قزوین می نامیم شده است.
اکنون قزوین به عنوان پایتخت پذیرای شاه و گروه کثیری از همراهان و ملازمان او شد که هنرمندان نیز جزو این گروه بودند. با آمدن هنرمندان آثار هنری و از جمله نقاشی دیواری نیز شکل گرفت که در همان سالهای اولیه پایتختی قزوین شاه عمارت سلطنتی خود را که کاخ چهلستون نامیده شده ساخت و به منظور آرایش و زیبایی این بنا از هنرمندان خواست تا نقاشی هایی بر دیوارههای کاخ رسم کنند که بررسی شیوه این نقاشی ها و تزئینات دیواری در توضیح مکتب نقاشی قزوین جایگاه خاصی دارد به گونهای که این تصاویر دیوارهها در واقع همان بزرگ نمایی نقشها و تصاویر کوچک کتاب آرایی ها و نسخههای خطی بوده که بر دیوارها نقش بسته و در بین مراحل تدوین و تکامل خود را سپری کرده و به عنوان یک شیوه جدید از نقاشی یعنی نقاشی تصاویر کوچک در مقیاس بزرگ. در این شیوه جدید پرداخت، قلم گیری ها و بکارگیری رنگهای ناب و یکدست و طراحی شخصیتها و تناسبات درست تصاویر همراه با موضوعات حماسی و رزمی و بزمی همانند تصاویر کتابها اجرا شده است که در واقع این حرکت، آغازی برای سیر تکاملی مکتب قزوین به شمار می رود. اما در بررسیهای که در باب نسخهپردازی و تصویرسازی کتاب داشتهایم در این دوره و مقارن با این اقدامات هنر تصویرسازی کتاب و نسخهپردازی از حمایت کمتری برخوردار بوده تا جائیکه هنرمندان این خطه به دلیل عدم حمایت شاه به شهرها و حتی کشورهای همسایه مهاجرت کردند. در این بین تک پیکره که در اواسط دورة پایتختی تبریز اجرا می شد در قزوین نیز رواج یافت. این مرقعات تصویری و تک پیکرههای جداگانه در معرفی شخصیتی از شاهان و درباریان و افراد کم ثروت تر انجام می گرفت. این فن که تا کنون خاص دربار شاه و در خدمت درباریان بود به دلیل حمایت نشدن این هنر توسط شاه و درباریان (که علت آن دلزدگی شاه از هنر بود و در فصل قبل مفصلاً بدان اشاره شد) در بین مردم رونق پیدا کرد و اولین کارگاههای نقاشی در سطح شهر دایر شد و زمینهای شد برای غرابت و نزدیکی هنرمندان و مردم و همچنین عاملی برای شیوع هنر و حمایت آن از طرف عامه مردم و افراد کم ثروت تر شد. از اینرو هنر بسط یافت وپردازش شیوههای متنوع و رقابت در بین هنرمندان آغاز شد که این خود عامل مهم دیگری در شکل گیری مکتب قزوین به شمار می رود. این شکل و شیوه جدید تا آن حد قوی و پرجایگاه بود که بر روند شکل گیری مکتب اصفهان به عنوان اولین هنر ابداعی تأثیر زیادی گذاشت تا جائیکه هنرمندان آنرا خاص مکتب اصفهان دانستهاند. اما با بررسی گفتههای محققان غربی و ایرانی پرداختن به تک پیکرهها به صورت تخصصی و حرفهای خاص طراحان تک پیکره قزوین است و به عینة وجود مکتب مستقل قزوین را نوید می دهد. همچنین علاوه بر تک پیکرهها در تهیه نسخههای خطی که در اوایل این دوره شکل گرفته ما شاهد آثاری هستیم که از مکتب هرات تیموری و مکتب تبریز پیروی نمی کند بلکه در تصویرسازی این نسخههای خطی از شیوه مشهد پیروی شده که ناگفته نماند که آن شیوه نیز خود دنباله رو مکتب تبریز بوده است. اما آنچه مهم است در این شیوه این است که عناصر تصاویری و پرداخت رنگ، شخصیت سازی و فضا به مکتب قزوین نزدیک تر است تا تبریز. هنرمندان در تکمیل و معرفی مکتب خاص نقاشی قزوین دست به تصویر نسخههای خطی می زنند و در عناصر و تناسب ترکیب بندی پیکرهها و رنگ آمیز شخصیت سازی آن به ابداعات جدیدی می رسند. هنرمندان در تلاش برای ثبت و معرفی این مکتب که در زمان شاه اسماعیل دوم اتفاق می افتد به خلق آفرینی جدیدی می رسند که در نوع خود شیوه مستقل تری را در تصویر سازی نسخههای خطی به جای می گذارند که این طرزپردازش تصویرگری مکتب قزوین در شکل گیری مکتب اصفهان تأثیر شگرفی داشته است.
در نگارههای این دوره سرها به نسبتاندام کوچک شده و چهرهها کشیده شده و از حالت بیضی بیرون آمدهاند. تا اواخر سال 967 تاج حیدری و دستارهای بلند صفوی جای خود را به انواع دیگری از دستارها داده بود. جوانان نوجو از دستارهای کوچکتری استفاده می کردند و در مواردی کلاههای پوست خزشان را فقط با شالهای کوچکی می پیچیدند. صخرهها نیز از حالت بافت دار بیرون آمده و پیچ و تاب کمتری به خود گرفتند. در دهه آخر عمر شاه طهماسب موضع ضد هنری اش را اندکی تغییر داد و در همین سالها بود که ابراهیم میرزا را از مشهد به قزوین فراخواند و با آمدن او آنجا مکتبی از نگارگری پدیدار شد که ترکیبی بود از شیوة نگارگران قزوین که گرشاسب نامه اسدی، متعلق به 980 هجری قمری بود و برداشتی از مکتب تبریز که متأثر از حالت چهرههای افراد به ویژه حالت چهرههای جوانان آن دوره با چانههای چالهدار بودند، به تصویر کشیده شد. در این مکتب ترکیببندی نگارهها ساده و طراحی صخرهها سادهتر، اندازه اندامها بزرگتر و چسبیدهتر به چهارچوب تصویر و رنگها همچنان تابان و پر تلألو نقاشی شدند.
زیگولی با بهترین فیلتر شکن مجانی و سریع درخدمت شماست
www.zigoli.blogsky.com
zigoliproxy@gmail.com